انتخاب کلمات و واژههای به کار رفته در جملات و عبارتهای قرآنی کاملاحساب شده است.به گونهای که اگر کلمهای را از جای خود برداشته،خواسته باشیمکلمه دیگری را جای گزین آن کنیم که تمامی ویژگیهای موضع کلمه اصل را ایفا کند،یافت نخواهد شد،زیرا گزینش واژههای قرآنی به گونهای انجام شده که اولا،تناسب آوای حروف کلمات هم ردیف آن رعایت گردیده،آخرین حرف از هر کلمهپیشین با اولین حرف از کلمه پسین هم آوا و هم آهنگ شده است،تا بدین سببتلاوت قرآن روان و آسان صورت گیرد. ثانیا،تناسب معنوی کلمات با یک دیگررعایتشده تا از لحاظ مفهومی نیز بافت منسجمی به وجود آید.به علاوه،مسالهفصاحت کلمات طبق شرایطی که در علم«معانی بیان»قید کردهاند کاملا لحاظشده است.که این رعایتهای سه گانه با ملاحظه و دقت در ویژگیهای هر کلمهانجام گرفته است.در مجموع هر یک از واژهها در جای گاه مخصوص خود به گونهایقرار گرفته است که قابل تغییر و تبدیل نخواهد بود.
ابن عطیه در این باره گوید:«و کتاب الله سبحانه لو نزعت منه لفظة ثم ادیر بهالسان العرب علی لفظة فی ان یوجد احسن منها لم توجد (1) ،هر گاه واژهای از قرآن رااز جای خود برداشته و تمامی زبان عرب را گردیده تا واژهای مناسبتر پیدا شود،یافت نمیشود». ابو سلیمان بستی گوید:«اعلم ان عمود هذه البلاغة التی تجمع لههذه الصفات،هو وضع کل نوع من الالفاظ التی تشتمل علیها فصول الکلام،موضعهالاخص الاشکل به،الذی اذا ابدل مکانه غیره جاء منه اما تبدل المعنی الذی یکونمنه فساد الکلام،و اما ذهاب الرونق الذی یکون معه سقوط البلاغة... (2) ،بدان که پایهاصلی بلاغت قرآن که صفات یاد شده را در خود گرد آورده،بر این اساس است کههر نوع لفظی را-که ویژگیهای یاد شده در آن فراهم است-درستبه جای خودبه کار برده که مخصوص به آن و متناسب با آن بوده استبه گونهای که اگر به جای آن،کلمه دیگری را به کار برند،یا معنا به کلی تغییر میکند و موجب تباهی مقصودمیگردد،یا آن که رونق و جلوه خود را از دست میدهد و از درجه بلاغت مطلوبساقط میگردد».شیخ عبد القاهر جرجانی گوید:«فلم یجدوا فی الجمیع کلمة ینبوبها مکانها،و لفظة ینکر شانها او یری ان غیرها اصلح هناک او اشبه او احری اواخلق،بل وجدوا اتساقا بهر العقول و اعجز الجمهور (3) ،ادباء و بلغاء از دقت درچینش و گزینش کلمات قرآنی،کاملا فریفته و مجذوب گردیدند،زیرا هرگز کلمهایرا نیافتند که متناسب جای خود نباشد،یا واژهای را که در جایی بیگانه قرارگرفته باشد،یا کلمه دیگری شایستهتر یا مناسبتر یا سزاوارتر باشد.بلکه آن را باچنان انسجام و دقت نظمی یافتند که مایه حیرت صاحب خردان و عجز همگانگردیده است».
این گونه تصریحات از بزرگان ادب و بلاغت،که گزینش و چینش کلمات قرآن رادر حد اعجاز ستودهاند،فراوان است.البته این دقت در انتخاب و گزینش کلمات،به دو شرط اصلی بستگی دارد که وجود آنها در افراد عادی-عادتا-غیر ممکناست:اول،احاطه کامل بر ویژگیهای لغتبه طور گسترده و فراگیر،که ویژگی هرکلمه بخصوصی را در سر تا سر لغتبداند و بتواند به درستی در جای مناسب خودبه کار برد.شرط دوم،حضور ذهنی بالفعل،تا در موقع کار برد واژهها،آن کلمات مدنظر او باشند و در گزینش الفاظ دچار حیرت و سردرگمی نگردد،حصول این دوشرط در افراد معمولی غیر ممکن به نظر میرسد.
ابو سلیمان بستی در این زمینه به خوبی سخن گفته و مساله گزینش الفاظ را دررساله خود به طور گسترده مطرح ساخته است. گوید:«دانش بشر،امکان احاطه بهتمامی ویژگیهای لغت را ندارد،علاوه که حضور ذهنی چیزی نیست که همیشهرفیق با وفای انسان باشد».در این باره مثالهای چندی میآورد از جمله از«نضر بنشمیل»-یکی از ادبای بزرگ عرب-نقل میکند که در مجلس«مامون-خلیفهعباسی»حضور یافت،مامون به او گفت:«اجلس،بنشین»نضر گفت:ایامیر مؤمنان!من نلمیدهام تا جلوس نمایم«ما انا بمضطجع فاجلس».مامون پرسیدچگونه است؟گفت:به کسی که ایستاده است میگویند«اقعد»و به کسی که لمیدهاست میگویند«اجلس».زیرا«قعود»در مقابل«قیام»است و«جلوس»در مقابل«اضطجاع».مامون از این اشتباه و نا آگاهی خود خجل شد و دستور جایزه داد (4).
معروفترین شاهد مثال در این زمینه آیه قصاص است: و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب لعلکم تتقون (5) ،در اجرای قانون قصاص،تضمین حیات شده است،ایصاحب خردان،باشد که[در رفتار خود]پروا را پیشه خود کنید».
عرب را عادت بر این بود که برای سهولت در حفظ قوانین مدنی و اجتماعی وکیفری خود،آنها را در قالب جملههای کوتاه و ظریف و ادبی در میآوردند،زیرادر آن زمان کتابت و تدوین در میان آنان رایج نبود،آن چه داشتند در سینهها نگاهمیداشتند.از اینرو برای تدوین قوانین و بهتر محفوظ ماندن،از شیوههای ادبیکمک میگرفتند و ادبا و فصحای عرب در کنار قانون دانان و حکمایشان گردمیآمدند.
برای تنظیم قانون قصاص از فصحای برجسته خود کمک گرفته تا کوتاهترین وشیواترین جمله را بسازند و پس از کنکاش و نشست و برخواستها بر تنظیمعبارت«القتل انفی للقتل»اتفاق نظر دادند.یعنی کشتن قاتل بهترین باز دارنده استاز ارتکاب جنایت قتل. ولی در این انتخاب از چند نکته غفلت ورزیدند.اول،آن کههیچ چیزی خود را نفی نمیکند و از لحاظ ادبی اشتباه بزرگی مرتکب شدند که قتلرا نافی قتل شمردند،زیرا قتل نافی را در عبارت یاد شده مطلق آوردهاند،درصورتی که قتل اگر به عنوان قصاص انجام شود نافی قتل خواهد بود.عرب از ایننکته غفلت ورزید با آن که خود واضع واژه«قصاص»که به همین معنا استبود.
ولی قرآن از این نکته دقیق غفلت نورزید و درست واژه مناسب را در جای خودبه کار برد.
دوم،آن که در مقابله قصاص با حیات در آیه،فن«طباق»به کار رفته،که جمع بینضدین و ائتلاف میان متنافرین است،زیرا قصاص-که نوعی قتل به شمار میرودضد حیات است،که در آیه موجب و خواهان حیات به شمار آمده است!
سوم،در عبارت یاد شده،«افعل التفضیل»به کار رفته،که از نظر ادبی دچارمشکل حذف«مفضل علیه»گردیده و موجب ابهام شده است،زیرا معلوم نیست کهقتل از چه چیزی باز دارندهتر میباشد (6).در صورتی که در آیه این مشکل وجودندارد،صرفا ضمانتحیات را در قصاص به عهده گرفته است.
چهارم،از نظر ادبی،آیه قرآن جنبه ایجابی دارد و عبارت یاد شده جنبه نفی،حال آن که در سخن سنجی عبارت اثباتی برتر از عبارت سلبی است،به ویژه درتدوین مواد قانونی و احکام.
پنجم،آن که در به کار بردن لفظ«قصاص»جنبه عدالت قانونی تداعی میشود کهاین قانون از منشا عدالتبرخاسته است،در صورتی که به کار بردن لفظ قتل درعبارت یاد شده آن هم ابتدا و بیسابقه،فاقد این خاصیت است.علاوه که لفظ قتلابتدا حالت تنفر و انزجار دارد،بر خلاف به کار بردن لفظ قصاص که حالت عدالتخواهی و انبساط خاطر و تشفی را ایجاب میکند.
جلال الدین سیوطی تا بیست وجه در ترجیح آیه بر عبارت یاد شده بر شمرده،و زمخشری عبارت یاد شده را به شدت نکوهش کرده و از غفلت عرب در ساختنیک چنین جمله پر اشکال تعجب کرده است،همان گونه که خود عرب در موقع نزولآیه قصاص و پی بردن به اشتباهات خود در ساختن جملهای در همین معنا و این کهقرآن هرگز غفلت نورزیده،در شگفتشدند و خاضعانه اعتراف نمودند که«ما هذاکلام البشر و انما هو کلام الله عز و جل،هرگز به سخن بشر نمیماند و جز سخن خدانخواهد بود»چنان که پیش از این گذشت.نمونههایی از این قبیل بسیارند که بهبرخی از آنها در«التمهید»اشاره شده است (7).
1- مقدمه تفسر وی«المحرر الوجیز»،ص 279.التمهید،ج 5،ص 21.
2- ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن،ص 29.
3- کتاب دلایل الاعجاز،ص 28.
4- ر.ک:ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن،ص 34-29.
5- بقره 2:179.
6- اگر تقدیر«من کل شیء»باشد،کاملا نادرست است و اگر«من بعض الاشیاء»باشد حالت ابهام دارد.که در متن قانون نباید هیچ گونه نقطه ابهامی وجود داشته باشد.
7- ر.ک:التمهید فی علوم القرآن،ج 5،ص 130-9.